...........
حالا که دارم از شهر تو واسه چند روزی می رم می خوام 1 چیزی بگم و برم
می ترسم بگم
ولی باید بگم
نمی دونم از کجا شروع کنم از کجا بگم و با چه زبونی بگم حرف هامو
بخندم یا گریه کنم
.............
روزای اول آشنایی با وجود نازنین تو یادم هنوز
چه روزهایی رو با هم سپری کردیم
با هم خندیدیم گریه کردیم ................
...................
خیلی حرف ها رو بهت زدم الانم می خوام همون حرفارو بزنم ولی این بار دوست دارم با تمام وجود از من قبول کنی چون دارم با تمام وجود می گم
نگو این حرف ها واست تکراریه نگو که صد بار شنیدی و ..............
بهترینم می خوام از عشقی واست بگم که این روزها بد جوری توی دلم خونه کرده دیگه قلبم به من نگاه نمی کنه چون با وجود تو .........
دوست داشتنی توی وجودم نسبت به تو پیدا شده که .............
به راستی تو کی هستی 1 زمینی یا 1 آسمونی ولی هر چی کی هستی می دونم 1 هدیه از طرفه خدا هستی واسم ........
تا حالا چیزی رو از خدا خواستی که واسش شبا بیدار بمونی و اونو توی نماز شبت ازش بخوای ؟؟؟؟؟ ولی من شبا توی ..... تو رو خواستم ........
آره من یک دیوونم همین و می خواستی بگی دیگه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از این می ترسم که باورم رو باور نکنی
من تا همیشه تا روزگار آخر در کنار تو می مانم
آغوشم برای توست بهترینم
مهناز دوستت دارم